مجله ادبی - هنری شهپر سیمرغ

مجله اینترنتی کارشناسان ارشدرشته زبان و ادبیات فارسی ورودی بهمن88دانشگاه آزاداسلامی جیرفت

مجله ادبی - هنری شهپر سیمرغ

مجله اینترنتی کارشناسان ارشدرشته زبان و ادبیات فارسی ورودی بهمن88دانشگاه آزاداسلامی جیرفت

من از قصه زندگی ام نمی ترسم

من از قصه زندگی ام نمی ترسم

من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها

 از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.
ای بهار زندگی ام

اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست

اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد

برگردباز هم به من ببخش

احساس دوست داشتن جاودانه را
 باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا

باز هم شانه هایت را مرهمی برایم قرار بده.

بگذار در آغوشت آرامش را به دست آورم

بدان که قلب من هم شکسته

بدان که روحم از همه دردها خسته شده.

این را بدان که با آمدنت غم 

برای همیشه من را ترک خواهد کرد.
بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

----------------------------------------------

به یاد هم شاد باشید و شاد بمانید. 

دوستدارتان عبدالحمید خدایاری

مادر ای اسطوره ی عشق وایثار روزت مبارک

http://www.shereno.com/image.php?op=newsimgf2&var=MTI5OTY4NzE2MS0yICgxKSAoMSkuanBn

مادر ای اسطوره ی عشق وایثار روزت مبارک

مادرم درخم گیسوانت اسیرم بدون آنکه بسان اسیری دست وپایم بسته باشد وغل وزنجیری درکارباشد.حضورتو بهانه ای برای آرامش وآرمیدن است.
مادرای بام روشنایی شبهای تار فرزندان،بدان که خورشید وجودم ازتونورمی گیرد و طراوت باران از وجودبارانی توست.ازوجودتوست که فصول چهارگانه سال خلاصه می شود. دست نوازشگر وپرمهرتوتفسیری جاودانه و رساازسعادت ونیک فرجامی است.تاج عزّت من ، تو درسلول سلول وجودم جریان داری ومن باتوبودن وماندن رادرزندگی تجربه میکنم.
مادرای مخلوق محجوب خداوند،گلهای نجابت وحجاب در دامن پرمهرتوبه بار می نشیند. دستهای صمیمی ات،نگاه پرمهرت و وجود نستوهت حکایت از عاطفه ای پایان ناپذیردارد و اقیانوس وجودت حکایت از وسعت دلی پرمهر داردکه مرواریدهای محبت رادرخود جای داده است.
مادر،دوباره در آغوشم بگیر و غزل عشق و مهر و مثنوی شور و شعور را برایم زمزمه کن و گرمابخش وجودم باش.
مادرم عطر نفسهایت فضای خانه را معطّر و خوشبومی کند و من با این عطر دل انگیز خو گرفته ام که حتّی یک لحظه نبودنت را بر نمی تابم.
مادرم توبهترین نمونه ی تجسّم ایثاروازخودگذشتگی هستی که بهترین دلیل برای اثبات این ادّعا،غزل شب بیداری ها وقصیده ی بلندبی تابی هایت درمهربه فرزنداست وستاره های شبانگاهی که نجواهای شبانگاهان و بیقراری هایت را در گوش مهتاب زمزمه می کنند.
مادر،درسطرسطرمهربانی هایت،درلبخندملیح ونورانیت،در نگاه خسته وپرمهرت ،ذرّه ای از وجودمحبوب نهفته است. وجود پرمهرت،نای و نیروی پاهای خسته و بی رمق من برای ادامه ی راه است.
مادرم،درمسیررسیدن به موفّقیّت هایم،نگاه های مضطرب و نگرانت و دست های یاریگرت را هرگز فراموش نخواهم کرد.
مادرم تو مام بلندمهری،ازبلندای مام عشق وجودنورانی توست که به همه جا نور می بخشد و دنیا از وجود تو منوّر است.
ای راهنمای راههای ناشناخته ام و ای تکیه گاه فراز و نشیب های زندگیم،تمام وجودم و زندگیم و موفّقیّت هایم را بعد ازخداوندمدیون تو هستم.
بی تو بودن و بی توماندن در درگاه زمین و زمان را هرگز نمی خواهم و مهربانی و مهرت را از اعماق لایه های جسم و وجودم فریاد می زنم و نگاه زلالت را چراغ روشنایی بخش آینده ام خواهم ساخت.
مادر ای اسطوره ی عشق وایثار وجود تو معنابخش زندگی من است.تو را به حرمت وجود مقدّس مادرانه ات سوگند می دهم ازکم مهری و ناسپاسی این کمترین فرزندت درگذر و با مهر مادرانه ات قلم عفو بر آن بکش.

پروردگارا تو را به عظمت خداوندیت سوگند میدهم که به واسطه ی مهر مادرانه و ذرهّ ای که از وجود قدسی خویشی به مادر بخشیده ای ، اورا در بهشت برین و جنت المأوی جای ده و غرق نعمات بهشتی فرما چون این پاداش شایسته وجود نستوه اوست. آمین

ثبت شده در سایت شعر نو به آدرس :

http://www.shereno.com/news2.php?op=show&id=11063


طلوع زیبای خورشید دردشت جازموریان، اسفند89

طلوع زیبای خورشید دردشت جازموریان    شکارشده در اسفند89


می نویسم از صبح وروشنی


        می نویسم از عشق وتمنا


               بازهم می توان عشق را


                     از‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ پنجره ی صبح به تماشانشست

دنباله در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

خیال باور سرد

چرا اینگونه خاموشی،برایت ناله هادارم
      مرا اینگونه باورکن
         خیال باورم سرد است
            فقط باناله ی گرمت دوباره گرم خواهدشد
عزیزنازنین من زبانی آتشین برگیر
       و این شولای درویشی را
           همیشه از تنت بر کن
             زبان زخم دنیا را به تیغی آتشین بر کن
من ازسردی و خاموشی بسی بیزار و بیمارم
        برای باور سردم
            مزاجی نرم می خواهم
          نه صفرایی،نه سودایی که از آنان نیز بیزارم

ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 19 اسفند 1389 به شماره سریال 122487 در سایت شعرنو

شعر نو یعنی تبلور

شعرنویعنی بهانه بابیانی عامدانه


       شعرنویعنی طراوت بازبانی شاعرانه


             شعرنویعنی صداقت بابیانی صابرانه


                 شعرنویعنی اصالت بانگاهی عاشقانه


شعرنویعنی ظرافت بانگاهی ناقدانه


       شعرنویعنی لطافت بابیانی صادقانه


             شعرنویعنی دری نوباسرودی جاودانه


                 شعرنویعنی تبلور،درک احساس زمانه


ثبت شده در تاریخ یکشنبه 1 اسفند 1389 به شماره سریال 120504 در سایت شعرنو

  آدرس :   http://www.shereno.com/12670/12410/120504.html

آخرین مصراع غزلم

http://www.shereno.com/image.php?op=newsimgf2&var=MTI5OTQ1MDgxMi1rYXIyOWVjc2E1eHZnaXp4bzM1NC5qcGc=

دوباره منم وقلم وشعرهایم که فرشی است تا عرش کبریایی تو.
نمی دانم این دل چه می خواهدکه هرروز باشقایق ها به استقبال نجوا باتو می آید.آیادستان سردم راهنگامی که به سوی درگاهت بلند بود وتا ابرها می رسید به یاد داری؟
آیا زمانی که خورشید با دستان گرمش صورتم را که پوشیده از اشک بود نوازش می کرد به یاد داری؟
آیا شب ها که به امید نجوای با تو به آسمان سفر می کردم وستاره ها برایم لالایی می خواندند به یاد داری؟
من همان آخرین شعری هستم که برای ستایش تو سروده شده ام فقط وفقط یک مصراع می خواهم فقط یک مصراع تا غزلی شوم وبه عرش تو برسم.باز هم مثل همیشه در عمیق ترین دره زندگی دستم را بگیر واز افتادن در پرتگاه نجاتم بده.
وقتی غزل شدم اسمی برایم انتخاب کن وصدایم بزن تا به سویت پرواز کنم.
یادت باشد که بالهای پروازم سال هاست تیر خورده یک بال سالم هم به من هدیه بده تا راحت تر بیایم.
راستی تصمیم گرفتم دیگربدون هیچ قافیه ای باتوسخن بگویم پس شایددیگر غزلی نگفتم.شعرهای سپیدم راسریع تر برایت می سرایم تازودترفرش اشعارم تاعرشت برسد.
برای آخرین مصراع غزلم می نویسم:معبود من دستان افتاده ام را بگیر....

ثبت شده در سایت شعر نو به آدرس :

http://www.shereno.com/news2.php?op=show&id=11005