مجله ادبی - هنری شهپر سیمرغ

مجله اینترنتی کارشناسان ارشدرشته زبان و ادبیات فارسی ورودی بهمن88دانشگاه آزاداسلامی جیرفت

مجله ادبی - هنری شهپر سیمرغ

مجله اینترنتی کارشناسان ارشدرشته زبان و ادبیات فارسی ورودی بهمن88دانشگاه آزاداسلامی جیرفت

سؤال های بی جواب کودک غزّه - از سروده های عبدالحمید خدایاری

سؤال های بی جواب کودک غزّه- از سروده های عبدالحمید خدایاری

بیا ای کودک غزّه
شکوه فصل زیتون است
کنون که غزّه ات درخون
تپیده بادلی پر خون
صدایت از پی فریاد
برای غزّه ی برباد
ستون دود وآتش را
به بازیش نمی خواند
زبهرعشق میهن را
چه مجنون وار می خواهد
صدای بمب ونارنجک
برای گوش آشنای او
غریب و مبهم وگنگ است

تسلایش نخواهد کرد

دنباله شعر در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

زندگی نامه زنده یاد سلمان هراتی شاعر معاصر

زندگی نامه زنده یاد سلمان هراتی شاعر معاصر

سلمان هراتی (۱۳۳۸ - ۱۳۶۵) شاعر معاصر ایرانی است. وی به علت شعرهای انتقادی اجتماعی شهره است.

زندگی

در سال ۱۳۳۸ در روستای مرزدشت تنکابن مازندران در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. درس‌های ابتدایی تا پایان دوران متوسطه را در زادگاهش خواند. سپس در دانشسرای راهنمایی تحصیلی پذیرفته شد و پس از دو سال در رشتهٔ هنر، مدرک فوق دیپلم اخذ کرد. وی پس از پایان تحصیلات در یکی از مدارس روستاهای دور لنگرود مشغول تدریس شد.

تخلص او در اشعارش «آذرباد» بود و در شعرهایش میتوانیم تاثیر از سهراب سپهری و فروغ فرخزاد را نگاه کنیم او حتی یکی از شعرهایش را تقدیم به سهراب سپهری کرده بود دوستی او با سیدحسن حسینی و قیصر امین‌پور زبانزد است ، سیدحسن حسینی بعد از مرگ سلمان یکی از بهترین آثار ادبیش یعنی کتاب "بیدل ، سپهری و سبک هندی" را تقدیم به او کرد و قیصر امین پور هم کلیات او را منتشر کرد. سلمان هراتی به عنوان شاعری دگراندیش به حساب میآید که طبق نامه ای که محسن مخملباف به مصطفی تاجزاده در تاریخ 25/9/1388 نوشت توسط احمد جنتی (در زمان تصدی بر سازمان تبلیغات اسلامی) به دلیل اعتراض به کج روی انقلاب از اهداف اولیه به همراه 15 نفر دیگر از حوزه هنری اخراج شد.

او در نهم آبان ۱۳۶۵ هنگام عزیمت به لنگرود در یک سانحهٔ رانندگی، درگذشت.

آثار

آثار چاپ شده:

از آسمان سبز (مجوعه شعر_1365).

دری به خانهٔ خورشید (مجوعه شعر_1368).

از این ستاره تا آن ستاره (شعر برای کودکان_1367).

نمونه شعر

پیش ازتوپیش ازتوآب معنی دریاشدن نداشت - شب مانده بود و جرئت فرداشدن نداشت

بسیار بود رود در آن برزخ کبود                         اما دریغ زهرهٔ دریا شدن نداشت

در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار                حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت

گم بود درعمیق زمین شانهٔ بهار                      بی تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت

دلها اگر چه صاف ولی از هراس سنگ             آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت

چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق      این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت

روحش شاد وراهش پر رهرو باد