مجله ادبی - هنری شهپر سیمرغ

مجله اینترنتی کارشناسان ارشدرشته زبان و ادبیات فارسی ورودی بهمن88دانشگاه آزاداسلامی جیرفت

مجله ادبی - هنری شهپر سیمرغ

مجله اینترنتی کارشناسان ارشدرشته زبان و ادبیات فارسی ورودی بهمن88دانشگاه آزاداسلامی جیرفت

گفتگو با استاد تجربه

روزی غرق در فکر ناگهان خود را در دیاری یافتم دور دست و غریب دیدم کامل مردی در کنار من است با نگاهی مهربان به نرمی از من پرسید " چرا اینطور گرفته ای "

گفتم : فکرم پریشان است.

گفت : شاید از من کمکی ساخته باشد.
گفتم به دنبال حقیقت می گردم.
گفت :‌در خود فرو رو و کلیدش را در قلبت می یابی.
چگونه؟ خیال هایت را کنار بگذار و نیتت را خالص کن انوقت حقت در قلبت می تابد .

پرسیدم : از کجا بدانم حقیقت است که می تابد؟
پاسخ داد : در این مرحله اولیا و انبیا را همه بر حق می بینی و تفاوت بین ادیان نمی گذاری یعنی به مرحله خداشناسی گام نهاده ای.
مرحله خداشناسی؟ 
در مرحله خداشناسی میدانی که از کجا آمده ای ، چرا به این دنیا آمده ای ، در اینجا چه کاری باید بکنی و بعد به کجا می روی.
گفتم :‌نمی دانم در اینجا چه باید بکنم .
گفت : به وظیفه مان عمل کنیم به دیگران خیر برسانیم و بکوشیم انسان واقعی باشیم.
انسان واقعی ؟ 
بله کسی که به راستی دلسوز نیکو و نیک خواه باشد ، از شادی دیگران شاد شود و از غمشان غمگین و در پی یاری به دیگران باشد.
چگونه ؟ با دیگران همان باش که می خواهی با تو باشند و هر چه بر خود نمی پسندی بر دیگران نپسند .گفتم :‌گفتنش آسان است. او ادامه داد : اما به کار بستنش دشوار .گفتم : نشیب و فراز زندگی گاهی عرصه را بر من تنگ می کند و مطمئن نیستم آیا روزی به سعادت واقعی می رسم ؟ گفت : در راه حقیقت سعادت واقعی بازگشت به سر منزلی ازلی است.
سر منزل ازلی؟ بازگشت به همان جایی که از آن آمده ایم اما داناتر و مهربانتر.
فکری کردم و پرسیدم :‌این همه را از کجا می دانی ؟‌ 
لبخندی زد و گفت : عمرهایی تحقیق و تجربه. ممنونم حالم خیلی بهتر شداما شاید باز سوالاتی داشته باشم می شود دوباره شما را دید؟ 
با لبخندی مهربان دستی بر شانه ام گذاشت و گفت: هر وقت که بخواهی من همیشه هستم.

منبع : وبلاگ نغمه های عشق

عشق و هزار بهانه

عشق و هزار بهانه

اگر گوینده بودم لکنت زبان می گرفتم و عشق را در طول برنامه چند بار تکرار می کردم.

اگر کارمن انتقال خون بودم به همه یک قطره عشق تزریق می کردم.

اگر صندوقدار بودم راز عشق را با هزار رمز در صندوق دلم نگه می داشتم

اگر دیوانه بودم عشق را با خود به زنجیر می کشیدم.

اگر خواننده بودم تنها از عشق می خواندم

اگر خطاط بودم واژه ی عشق را با عشق می نوشتم.

اگر وکیل بودم همیشه وکالت عشق را به عهده می گرفتم.

اگر مسافر بودم تنها با عشق همسفر می شدم.

خلوت من

به  نام خداوند بخشنده مهربان

خلوت من

۱-هروقت گریه می کنم سبک می شوم،عجب وزنی داره این چندقطره اشک !

۲-به دنبال واژه مباش ...کلمات فریبمان می دهند وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش  برود فاتحه کلمات رابایدخواند. 

قلب ها رادریابید. 

3-دوباره سیب بچین حوا، 

خسته ام .... 

بگذارازاین جا هم  بیرونمان کنند...

سلامی به همکلاسی ها + کوتاه سخن بزرگان

 

چشمی دارم همه پر از دیدن دوست



چشمی دارم همه پر از دیدن دوست با دیده مرا خوشست چون دوست دروست
از دیده و دوست فرق کردن نتوان
 یا اوست درون دیده یا دیده خود اوست

ادامه مطلب ...

هوای ابری و نبودنت و این دل من

هوای ابری و نبودنت و این دل من
وقتی دل آسمون میگیره ، هنگامی که ابرها کبود رنگ می شوند ،
دل ابرها پر از باریدن میشه ...
ابرها شروع می کنن به بارش و ریختن قطره های پاک بر زمین
اون لحظه است که منم می گریم و آرزو می کنم در این هوای پر از احساس کنارم باشی صدات و بشنوم ، چشمانم نگاهت رو  ببینه ، دستانم دست های مهربانت رو بگیره ...
باشی تا با هم نظاره گر ریزش بارون از عرش خدا به فرش خدا باشیم
پیشم باشی تا از غرش آسمون نترسم  ، باشی تا من با دل پر از کینه آسمون تنها نباشم ...!!! دل مهربون و همیشه  پاک تو کنارم باشه ...
می خوام اون لحظه باشی تا از احساسم زیر بارون برات بگم ... بگم بارون و هوای ابری و با همه زیباییش با تو دوست دارم
آه ... چقدر این آرزوی محال با تو بودن توی سینه ام سنگینی میکنه ...
اگه میخواهی دنباله ی حدیث دل را بخوانی بروبه ادامه مطلب

ادامه مطلب ...