ایران، هر چه هست من است. ایران، میراث نیاکان آسمانی است. ایران، سرزمین مردان پاک تر از آفتاب است. ایران، سرزمین زال و رودابه است. رستمِ حکیمِ سرزمین کلمات! سیمرغ عرصه های بلند شعر! حکیم، دهقان بزرگمرد توس!
آستانه ادب تو را می جویم، به کُرنشی بلند... فردوسی! فردوس از آن تو باد! شاهنامه خوانی روزهای جمعه پدر، به من آموخت بهترین سرمایه پاکی را و تو پاک بودی. حماسه حماسه دارم بزرگ می شوم، توی قصه هات رشد می کنم؛ با زال عاقل و با رستم. با دیوها می جنگم، با پری ها دوستی می کنم. راستی! شصت هزار بیت، گنجینه و میراثی است از فرهنگ و تاریخ گسترده سرزمین من. هر چه نگاه می کنم، کسی را نمی بینم که بتواند مثل تو، باز حماسه ای نو بسراید. سال های جوانی ات را پای تاریخ نیاکان من گذاشتی.امانتدار تاریخ بودی؛ صریح و دقیق. ستم ستمکاران را بی وقفه مذمت کردی و درفش عدل کاوه را بر ستیغ فرهنگ ایرانی کاشتی. فریدون تازه ای برای ما آوردی و شک دارم که خود تو سیمرغ نباشی. وقتی تو وصف می کنی از سیستان و ایران قدیم، انگار که خود ما درون آن جاری می شویم و
می بینیم وقتی که ازجنگ می گویی؛چکاچک شمشیرهادرگوش هامی نشیندودرهوش غرق می شود. گاهی به حکمت می نشینی و موعظه؛ چنان که پیران را باید و گاهی به شرح عشق، همچون
جوانان برومند خاک عاشقان، صریح سخنی و محکم سراینده . زبان فارسی،سهل و آسان می گویی؛ آن طور که حتی کلمه ای نمی توان کم و زیاد کرد سر سپرده ی ولایت و خلافت علی (ع)بودی و پشتیبان او این خاک، همه از نسل تو اند. آری! یک ایران فردوسی وجود دارد، یک هزاره فردوسی.فردوسی ابرمرد دهقان نژاد توس
نرم نرمک می رسد اینک بهار...
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار ...
خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز ازشراب
خوش به حال آفتاب ؛
ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمیپوشی به کام
باده رنگین نمیبینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که میباید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ ...
شعر از: فریدون مشیری
نوروز 1391 مبارک باد
این خاک به خون عاشقان آذین است *** این است در این قبیله آیین ، این است
زاین روست که بی سوار برمی گردد *** اسب تو که زین و یال آن خونین است
عید سعید غدیر خم بر همه دوستداران امامت و ولایت مولاعلی (ع) و همه مسلمین مبارکباد.
خورشیدچراغکی زرخسارعلی ست/مه نقطه کوچکی زپرگارعلی ست
هرکس که فرستدبه محمدصلوات /همسایه دیواربه دیوار علی ست