مجله ادبی - هنری شهپر سیمرغ

مجله اینترنتی کارشناسان ارشدرشته زبان و ادبیات فارسی ورودی بهمن88دانشگاه آزاداسلامی جیرفت

مجله ادبی - هنری شهپر سیمرغ

مجله اینترنتی کارشناسان ارشدرشته زبان و ادبیات فارسی ورودی بهمن88دانشگاه آزاداسلامی جیرفت

حکایتی از قابوسنامه و معادل آن در دیوان ایرج میرزا

 گویند روزی "فلاطُن" نشسته بود ، با خاصان شهر، مردی به سلام او اندر آمد و بنشست و از هر نوع سخنی همی گفت در میانه سخن گفت: ای حکیم امروز فلان مرد را دیدم که سخن تو می گفت و تو را دعا و ثنا همی گفت و می گفت افلاطن بزرگوار مردی است که هرگز کس چنو نبوده است و نباشد.

خواستم که شکر او به تو رسانم افلاطون چون این سخن بشنید، سر فرو برد و بگریست و سخت دل تنگ شد. این مرد گفت: ای حکیم، از من چه رنج آمد تو را که چنین تنگ دل گشتی؟ افلاطون گفت: از تو مرا رنجی نرسید ولکن مرا مصیبتی ازین بتر چه بُود که جاهلی مرا بستاید و کار من او را پسندیده آید؟ ندانم که کدام کار جاهلانه کردم که به طبع او نزدیک بود که او را آن خوش آمد و مرا بدان بستود؟ تا توبه کنم از آن کار و این غم مرا آنست که  هنوز جاهلم که ستوده جاهلانم،چه ستوده جاهلان هم جاهلان باشند.  

                                                                         کیکاووس بن اسکندر ، قابوسنامه 

 نظیر:  

     سر راه حکیمی فحل و دانا                    شنیدم داشت یک دیوانه ماوا 

         بد آن دیوانه را با عاقلان جنگ              سر و کارش همیشه بود با سنگ 

   ولی چشمش که بر دانا فتادی              بر او از مهر لبخندی گشادی

        از این رفتار او دانا بر آشفت                 در اندیشه شد و با خویشتن گفت 

   یقینا" از جنون در من نشانست          که این دیوانه با من مهربانست 

  همانا بایدم کردن مداوا                      که تا زایل شود جنسیت از ما  

 

                                                      ایرج میرزا ، دیوان 

تبریک ولادت امام هشتم ، امام رضا(ع)

عکس به مناسبت تولد امام رضا (ع)

ولادت با سعادت امام هشتم شیعیان حضرت علی ابن موسی الرضا المرتضی (ع)، خورشید امامت و ولایت بر همه مسلمین جهان و شیعیان و شیفتگان آن حضرت تبریک و تهنیت باد.

مدیریت و مجمع نویسندگان مجله شهپرسیمرغ

سلام و ارادتی خالصانه به محضر دوستان همکلاسی

سلام و ارادتی خالصانه به محضر دوستان همکلاسی

از اینکه به جمع نویسندگان وب دانشجویی خودمان ، دعوت شدم و توانستم به عضویت مجمع نویسندگان مجله در بیایم ، بسیار خوشحال و شادمانم و بر خود وظیفه می دانم که این کار مهم و خطیر را ارج بنهم و در آینده با مطالبی ارزنده و پر محتوا در خدمت شما همدرسان ارجمند و دوستداران وب دانشجویمان باشم . از مدیریت وب جناب آقای خدایاری بخاطر تلاش همه جانبه ایشان در جهت حفظ ارتباط همکلاسی های ارشد با یکدیگر کمال تشکر را دارم.

                                        خواهرشما : سوده نخعی از جیرفت


--------------------------------------------------------------------------------

خواهر گلم سرکار خانم نخعی سلام گرم مرا بپذیرید . از لطف بی شائبه شما ممنونم ، از اینکه به مجمع نویسندگان مجله پیوستید بسیار خوشحال و خرسندم. امیدوارم بتوانیم در محیط مجازی برای خود و دیگران مفید باشیم و هدف و شعار اصلی مجله همانا حفظ ارتباط همدرسان ارجمند با یکدیگر را جامه ی عمل بپوشانیم.

خدمتگزار شما : عبدالحمید خدایاری

زندگی نامه مولانا جلال الدین محمد مشهوربه مولوی

http://i.ganjoor.net/moulavi.gif
زندگی نامه مولاناجلال الدین محمد مشهوربه مولوی

جلال‌الدین محمد درششم ربیع‌الاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت می‌کرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ  در سال 617 هجری بدانیم، سن جلال‌الدین محمد درآن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلال‌الدین در بین راه در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسید و مدت کوتاهی درک محضر آن عارف بزرگ را کرد.

چون بهاءالدین به بغدادرسیدبیش ازسه روزدرآن شهراقامت نکرد و روز چهارم بار سفر به عزم زیارت بیت‌الله‌الحرام بر بست. پس از بازگشت ازخانه خدا به سوی شام روان شد و مدت نامعلومی درآن نواحی بسر برد و سپس به ارزنجان  رفت. ملک ارزنجان آن زمان امیری ازخاندان منکوجک بودوفخرالدین بهرامشاه‌نام داشت، واو همان پادشاهی است حکیم نظامی گنجوی کتاب مخزن‌الاسرار را به نام وی به نظم آورده است. مدت توقف مولانا در ارزنجان قریب یکسال بود.

دنباله در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

به بهانه8مهرروزبزرگداشت مولانا

به بهانه8مهرروزبزرگداشت مولانا

طبق محاسبات ترکیه سال ۲۰۰۷ با هشتصدمین سال تولد مولانا مصادف می‌شد و چون مزار مولوی در ترکیه قرار دارد، نامگذاری سالی به نام مولانا می‌توانست بهترین شیوه برای جلب توریست به این کشور باشد. این بود که ترکیه‌ای‌ها فرصت را غنیمت شمردند و زودتر از همه کشورهای دیگری که ادعای مالکیت این میراث معنوی (مولوی) را دارند، آستین همت بالا زدند و مثل تیری در تاریکی این پیشنهاد را در سال ۱۳۸۴ به یونسکو فرستادند که تیر به هدف خورد و سال ۲۰۰۷ شد سال مولانا جلال الدین محمد رومی یا به قول افغان‌ها مولانا جلال الدین محمد بلخی.
اواخر اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۵ بود که نشریات ترکیه خبر دادند شهرداری قونیه (شهری که مزار مولانا در آن قرار دارد) قصد دارد ترجمه مثنوی معنوی را به ۲۰ زبان زنده دنیا تا پایان سال ۲۰۰۶ منتشر کند. این سؤال پیش آمد که چرا ترکیه؟ و مگر متن اصلی مثنوی معنوی به زبان فارسی نیست؟ اما ترکیه در این زمینه پیش قدم شد و مثنوی معنوی را از ترجمه ترکی آن به ۲۰ زبان زنده دنیا برگرداند و یک بار دیگر ثابت کرد که سال مولوی می تواند به معنای سال ترکیه باشد.
دنباله در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

آغاز ثبت نام حج عمره دانشجویی

آغاز ثبت نام حج عمره دانشجویی

ثبت نام حج عمره دانشجویی باهمّت نهاد نمایندگی مقام معظم در دانشگاهها و ستاد عمره دانشگاهیان از امروز 5 مهر90 در سایت لبیک دات کام آغاز شد و دانشجویان و استادان گرانقدر می توانند برای ثبت نام به سایت لبیک دات کام مراجعه نمایند ودر صورت داشتن شرایط ثبت نام نمایند.برای سهولت دسترسی به سایت لبیک وثبت نام می توانید از لینک زیر استفاده نمایید.

ثبت نام عمره دانشگاهیان 90-91

خلوت من

به  نام خداوند بخشنده مهربان

خلوت من

۱-هروقت گریه می کنم سبک می شوم،عجب وزنی داره این چندقطره اشک !

۲-به دنبال واژه مباش ...کلمات فریبمان می دهند وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش  برود فاتحه کلمات رابایدخواند. 

قلب ها رادریابید. 

3-دوباره سیب بچین حوا، 

خسته ام .... 

بگذارازاین جا هم  بیرونمان کنند...

خاطره ای ازدکترشفیعی کدکنی (ارسالی ازتبریز:خانم الهام رازپوش)

خاطره ای ازدکترشفیعی کدکنی (ارسالی ازتبریز:خانم الهام رازپوش)
چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثرا" رفته بودند به شهرها و شهرستان های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند اما استاد ما بدون هیچ تاخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن.

استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری "صدرا".
بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از بچه ها خیلی آرام گفت: استاد آخره سالی دیگه بسه!
استاد هم دستی به سر تهی از موی خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را می گذاشت روی میز، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.
دنباله درادامه مطلب

ادامه مطلب ...