معرفی عبدالحمید خدایاری
آخرین شعر های عبدالحمید خدایاری
اگر دنیام گلستان است
اگر حسی به دل دارم
تویی لبخند زیبایم
***
اگر قلبی به تن دارم
اگر راهی به ره دارم
تویی رهبند رعنایم
***
اگر زخمی به دل دا
اولین عیدیست که من بی پدرم
خدا داند که چه آورده سرم
پدرم مایه ی تسکین دل بی خبرم
اولین عیدیست که رفته ز برم
پدرم مایه ی اصلاح دل بی ثمرم
چه کنم ک
تویی معنای عشقم ، منم معنای تو
تویی رمز وجودم ، منم شیدای تو
تویی درعشق همتایم،منم مجنون تو
تویی شمع وجودم ، منم رعنای تو
جوانی فصل عشق است و تمنّا
برای مردمانی خوب و دانا
چنین عشقی که در دل خانه دارد
به او باید به گفت اهلا و سهلا
****
صراط عشق صراطی این چنین است
صراط مردم صاحب یقین است
اگر خواهی شوی صاحب تمنّا
جوانی را تمنّایی چنین است
مادرم ای مایه ی آرامشم
مام من ای مظهر آسایشم
روز و شب با یادتو سرکرده ام
قلب من ای از دم پیدایشم
جانم از جان تو قوّت می گرفت
روحم ازروح تو قدرت م
مرا هرگز نباشد بیمی از پشت
عزیز دل ، مرا نابخردی کشت
جوانمردان بخندند روی در روی
دریده پشت من را خنجر از پشت
****
اصول کار ناکس خنجر از پشت
زده بی حد کسان را خنجر و مشت
اگر خواهی ادب گردد به دستت
نشانی اش بکن با پشت انگشت
در امتداد جاده
گشتم با تو پیاده
سهم من از زندگی
فقط از تو یه یاده
*
سبوی غم شکستی
دست غمم رو بستی
جانم فدای عشقت
راه عشقو نبستی
*
عشقم به تو فزون شد
از حد وحصر برون شد
راه برون رو بستی
خندید و از درون شد
تنهایی ام را تنها تو شریکی
شیدایی ام را تنها تو حریفی
غمباد به دل دارم و مستی
رسوایی ام را تنها تو شریفی
****
در معرفت و عشق تنها تویی لایق
در سردی عشقم تنها تویی عاشق
از چشم دل وسیرت زیبا و محبت
در زندگی و عشق تنها تویی صادق
نیست کس در جود و بخشش چون حسن
عالم علم زمانه ، سروری در انجمن
او بُود دُردانه ی خاص رسول
دین حق را او بُود سر در بدن
****
او به ناحق طعمه ی ناسیره گشت
زندگیش مثل شام تیره گشت
چون حقیقت گفته بود این مرد دین
او فدای نام و ننگ و سیره گشت
روزگاری بس عجیب ست وغریب
دل به درد آمد ازین درد و فریب
شاهدان را روز روشن سر بُرند
شام تیره واله زین رنج غریب